یک گروه از بازیکنان بیس بال تصمیم می گیرند تا کارهای مهمی در زندگی انجام دهند به همین دلیل مسئولیت های بزرگی را بدون کمک از دیگران می پذیرند و …
«دون ويتو کورلئونه» (براندو) يکي از رؤساي پرقدرت مافياست که به خاطر کمک هايش به مهاجران ايتاليايي در نيويورک به «پدرخوانده» معروف است. پس از مرگ «دون ويتو»، جاي او را پسر کوچک خانواده، «مايکل» (پاچينو)، مي گيرد که پيش از اين علاقه اي به فعاليت هاي غيرقانوني خانواده اش نداشته است. «مايکل» خيلي زود با يک سري قتل و کشتار و پس از تصفيه ي خرده حساب هاي قديمي، پدرخوانده ي جديد مي شود...
آخرین قسمت از سری فیلمهای هری پاتر، در جایی آغاز می شود که هری، رون و هرمیون به دنبال یافتن و نابود کردن سه هورکراکس باقی مانده ی ارباب تاریکی هستند، اشیاء جادویی ای که عمری جاویدان را برای او به ارمغان آورده اند. اما با آشکار شدن یادگاران مرگ، و اطلاع یافتن لرد ولدمورت از هدف هری و دوستانش، نبرد عظیمی آغاز می شود.
کلنل هانس لاندا یک فرد نازی و به شدت یهود ستیز است. او به دلیل دشمنیاش با یهودیان لقب شکارچی یهودی دارد. آلدو یهودی و سردستهی گروه حرامزداهها است. این گروه بسیار خشن است و روی پیشانی قربانیانش سواستیکا حک میکند. هدفشان کشتن نازیها و در نهایت کشتن هیتلر است ...
زمانی که یک کرمچاله (که از نظر تئوری میتوان از طریق آنها در زمان سفر کرد) کشف میشود، دانشمندان در صدد این بر میآیند که با سفر از طریق آن از محدودیتهای سفر انسان در فضا رهایی یابند. در میان مسافران، کوپر (مککانهی) مهندسی است که باید میان دو فرزندش و سفر برای نجات بشریت یکی را برگزیند…
«مايکل نيومن» (سندلر) يک دستگاه کنترل از راه دور تلويزيون به دست مي آورد که نه تنها به او اجازه مي دهد تلويزيون و دستگاه صوتي اش را از راه دور کنترل کند، بلکه اين امکان را در اختيارش مي گذارد که کل زندگي اش را به ميل خودش عقب و جلو کند يا از حرکت باز ايستاند...
دو آدم کش به نام هاي «وينسنت» (تراولتا) و «جولز» (جکسن) از طرف «مارسلوس والاس» (رامس) مأموريت مي يابند تا چمداني را که دزيده شده، از سارقان پس بگيرند و در جريان اين عمليات به طرز معجزه آسايي نجات پيدا مي کنند. «وينسنت» مأمور مي شود تا «ميا» (تورمن)، همسر «والاس» را به گردش ببرد، اما «ميا» بر اثر استفاده ي بيش از حد مواد مخدر، به حال اغما مي افتد و «وينسنت» با تلاش فراوان او را نجات مي دهد...
یک گانگستر یهودی بعد از 30 سال به بروکلین باز می گردد، و اینک باید دوباره با سایهای از گذشته خودش روبرو شود...
پلیسی در یک تعقیب و گریز بروی پشت بام های سان فرانسیسکو کشته می شود و باعث مرگ، کارآگاه اسکاتی فرگوسن است. وی از ارتفاع بشدت می ترسد. او که دچار عذاب وجدان شده است از تشکیلات پلیس بیرون می آید و برای آرامش یافتن به محبوبه اش میچ روی می آورد. میج سعی دارد با مراقبت و دلداری اسکاتی را به خود بیاورد. یکی از رفقای دوران دانشکده، اسکاتی را استخدام می کند تا همسرش را که تمایل به خودکشی دارد را تعقیب کند. ولی رفقیق اسکاتی در واقع تصمیم به کشتن زنش را دارد. همسری که اسکاتی دنبال می کند، در حقیقت معشوقه ی رفیق اسکاتی ” مادلن” است. در حالی که اسکاتی و مادلن به سوی یک بازی موش و گربه ی مرگبار کشیده شده اند، اسکاتی سر از پا نشناخته عاشق مادلن می شود...
مِیسون شش ساله به همراه مادر و خواهرش، سامانتا، در تگزاس زندگی میکند. پدرش به تازگی آنها را ترک کرده است. فیلم، زندگی مِیسون و خانوادهاش را در طول ۱۲ سال آینده که طی آن به یک مرد تبدیل میشود، دنبال میکند...