پليسي جوان به نام «بيلي کاستيگان» (دي کاپريو) مأموريت مي يابد تا در محفل خلافکاري تنگ و به شدت مراقبت شده ي «فرانک کاستلو» (نيکلسن) نفوذ کند. از طرف ديگر، «کالين سالي ون» (ديمن) به مأموريت از طرف «کاستلو» موفق مي شود در دستگاه پليس نفوذ کند...
سال 2154، انسان های ثروتمند روی یک ایستگاه فضایی زندگی کامل و بی نقصی را تجربه می کنند. در حالی که بقیه مردم روی کره زمین که ویرانه ای از آن باقی مانده، هستند. در این احوال مردی بنام «مکس» (مت دیمون) ماموریتی را آغاز می کند که ممکن است برابری را میان تمام انسان ها برقرار کند...
در جریان جنگ جهانی دوم، گروهی از سربازان امریکایی به پشت خطوط دشمن نفوذ می کنند تا یک سرباز چترباز بنام رایان، که تمام برادرانش در جنگ کشته شدهاند، را نجات دهند...
داستان فیلم در ماه های آخر جنگ جهانی دوم رخ می دهد و روایتگر داستان یک گروهبان به نام واردادی و گروه کوچکش است که خود را در عملیاتی مرگبار در پشت خطوط دشمن می بینند بدون اینکه نیروهای کمکی به کمک آنها بیایند و …
داستان فیلم مربوط به دکتر روانشناسی است که با استفاده از علم روانشناسی میتواند محیط اطراف خود و انسانهای آن را تحت تأثیر قرار دهد و خیلی راحت بر آنها مسلط شود. کم تر کسی میتوانست جلوی او طاقت بیاورد وی علی رغم کارهایش فردی آزادی خواه بود و میخواست مانند بقیه انسانها زندگی کند ولی پلیس مسئله را بسیار خطرناک دانسته بود و سعی میکرد وی را در زندانهای امنیتی نگهداری کند . وی به خون خواری نیز معروف شده و در مواردی به کندن پوست صورت، جویدن گردن و رگهای قربانی نیز دست میزد...
«سالمن وندی» (هاونسوئو) در معادن داغ و سوزان الماس در افریقای جنوبی سنگ بسیار با ارزش و خارق العاده ای را کشف می کند. «دنی آرچر» (دی کاپریو) مزدوری که تخصص اش، فروش به اصطلاح «الماس های خون» است با خبر می شود که «وندی»، الماس را در محلی پنهان کرده که هیچ کس فکرش را هم نمی کند. او از «مدی بوئن» (کانلی) روزنامه نگار امریکایی سرخورده، می خواهد تا در پیدا کردن و به چنگ آوردن آن گنج کمک کند…
هنری کودکی است که دلش می خواهد گانگستر شود و برایش گانگستر شدن مهم تر از رئیس جمهور آمریکا شدن است. او عاشق زندگی پر زرق و برق، اتومبیل های شیک و گران قیمت و قدرت و نفوذ گانگسترهاست. هنری کارش را به عنوان پادو شروع میکند اما علیرغم ریشه ایرلندی اش به تدریج پلکان قدرت را در خانواده مافیایی ایتالیایی تبار نیویورک طی میکند. او به همراه جیمی و تامی، دوستان دیگر گانگسترش، حلقه کوچک صمیمانه ای تشکیل میدهند که هیچ غریبه ای اجازه ورود به آن را ندارد...
دو آدم کش به نام هاي «وينسنت» (تراولتا) و «جولز» (جکسن) از طرف «مارسلوس والاس» (رامس) مأموريت مي يابند تا چمداني را که دزيده شده، از سارقان پس بگيرند و در جريان اين عمليات به طرز معجزه آسايي نجات پيدا مي کنند. «وينسنت» مأمور مي شود تا «ميا» (تورمن)، همسر «والاس» را به گردش ببرد، اما «ميا» بر اثر استفاده ي بيش از حد مواد مخدر، به حال اغما مي افتد و «وينسنت» با تلاش فراوان او را نجات مي دهد...
«اندي» (رابينز)، بانکدار محترم و پولدار ايالت نيوانگلند، به اتهام قتل همسرش و فاسق او به حبس ابد در زندان ايالتي شوشنک محکوم مي شود و اندکي بعد با «رد» (فريمن)، زنداني سياه پوست، دوست مي شود. پس از هجده سال، «اندي» ردي از قاتل اصلي پيدا مي کند و تصمیم می گیرد برای آزادی تلاش کند...
صدها سال است که انسان ها کره ي زمين را به دليل آلودگي ترک کرده اند و روباتي به نام «والي» هم چنان به کار زباله جمع کردن مشغول است. تا اين که از طرف انسان ها روباتي به نام «ايو» به کره ي زمين فرستاده مي شود تا امکان بازگشت تمدن بشري به زمين را بررسي کند. خيلي زود «ايو» به نتيجه ي مورد نظر دست پيدا مي کند و پس از چندي به سفينه ي فضايي حامل انسان ها برگردانده مي شود. اما «والي» نيز که به «ايو» دل باخته به دنبال او به راه مي افتد...