امتیاز 10 از 10
بدون اسپویل!
یک درام زیبا و موثر که لیاقت هر جایزه ای رو داشت. Green Book نوید یک فیلم فراتر از کلیشه های موجود رو میده. فیلمی که برخلاف Moonlight به داستان سرایی میپردازه و اتفاقا به نظر من مهمترین فیلم 2018 و یا حتی اگر نسبت به فیلمنامه نگاه کنیم ، یکی از مهمترین های این دهه است.
مسئله سیاه پوستان و تبعیض.
قبل از شروع فیلم، مخاطب فکر میکنه دوباره با یه داستان کلیشه ای و خسته کننده طرفه، ولی فیلم به قدری در داستان پردازی موفقه که مخاطب به هیچ وجه نمیتونه لحظه ای از فیلم چشم برداره.چه قدر عالی و قابل مثال زدنی به ( تبعیض) پرداخته میشه. زمانی که Don Shirley با بازی بی نقص Mahershala Ali
با تبعیض رو به رو میشه ، چقدر واقعا به نظر مسئله تازه ای میاد. اما دور از دعوا ، دور از داد و فریاد. فیلم فقط کافیه تصویر Don Shirley رو به نمایش بزاره و همین از هزاران داد و فریاد قوی تره. و اینجاست که به عظمت فیلمنامه پی میبریم. بی نقص و بدون هر گونه شعار و ایده های عجیب غریب.
حتما حتما پیشنهاد میکنم تماشا کنید.
پ.ن: مراسم اسکار امسال طوری بود که انگار مسئولینش مثل جشنواره های آبکی خودمون ، لپ فیلمساز هارو میکشه و میگه بیا اینم برای تو ، برو حالشو ببر :)
تقریبا به همه جوایز داده شد و بین این جوایز به نظر بنده ، Green Book لیاقت چیزی که گرفت رو داشت. چون نه کمپینی براش راه انداختن و نه دعوایی. با یه تبلیغات و بودجه اندک ، فیلمی قابل تحسین ارائه شد و میشه Green Book رو برخلاف فیلم های با تاریخ انقضای - به زودی- امسال ، برای سال ها تعریف کرد و از این درام-کمدی زیبا لذت برد.
مرسی
امتیاز 9 از 10
بدون اسپویل!
مقدمه:
فیلم *Burning* یا سوختن، فیلم جدید کارگردان کره ای Chang-dong Lee هست که گفته شده بعد از سال های بدون فعالیت، این فیلم رو ساخته.
داستان اولیه توسط Haruki Murakami نوشته شده و کارگردان حین وفاداری به متن اصلی، برداشت آزاد خودش رو از داستان داشته.
این فیلم در کل سه بازیگر اصلی داره که یکی از این سه، بازیگر نقش زن Jong-seo Jun اولین بازیگری خودش رو ارائه کرده.
اقای Steven Yeun رو که ما با سریال Walking Dead میشناسیم و در آخر شخصیت اصلی داستان با بازی Ah-In Yoo که اگر سریال باز آسیایی باشید حتما Six Flying Dragons یا چند سریال دیگه رو با ایشون میشناسید.
بریم سراغ اصل مطلب.
مخاطب با این فیلم به شکل عجیبی، ارتباط برقرار میکنه و به معنی اصل کلمه تونسته بیننده رو جذب کنه.
کلیت فیلم مربوط میشه به مرموز بودن و غیر قابل پیشبینی بودن داستان.
از نظر داستانی ما با نگاه اختلاف طبقاتی طرف هستیم ولی لزوماً این فیلم به ریشه های دیگه هم میزنه مثلا سیاست.
اما اصلی ترین ویژگی این فیلم، این عدم تشخیص واقعیت و خیال بین مخاطب و حتی خود شخصیت فیلم هست. با این که داستان، یک سری وقایع رو به ما توضیح میده ولی لزوماً به معنی اینکه ما کاملاً قبول کنیم نیست.
سکانس پایانی، به نظر برداشت خود کارگردان از داستان بود و با اینکه برداشت معقول تری به نظر میاد اما باید تمام جوانب داستان رو درنظر گرفت.
از ابتدای داستان ما با شخصی طرف هستیم که از طبقهی ضعیف جامعه است و اتفاقی با دختری که در کودکی میشناخته رو به رو میشه. شخصیت سوم که کاملا متضاد با شخصیت اصلی داستان هست ظاهر میشه و ما از همون ابتدا با این کشمکش و عدم درک این شخصیت ها طرف هستیم.
جدا از اینکه این فیلم هم نگاه فلسفی خودش رو داره، مخاطب جاهایی از این ارتباط بین کاراکتر ها دچار شک میشه و از همون ابتدا هم میشد رخ دادن یک اتفاق عجیب بین این سه کاراکتر رو پیشبینی کرد.
خطر اسپویل!!!
لطفا اگر فیلم رو ندیدید ادامه نظر رو نخونید!
سکانس پایانی فیلم زمانی که (جونگ سو) به طور غیر منتظره (بن) رو به قتل میرسونه و جنازه رو به همراه ماشین آتش میزنه، یه مهر محکم دیگه ای هست به این عدم قطعیت. چرا که ما با شخصیتی طرف هستیم که کنجکاو هست و بعد از شنیدن حرف های (بن)، مرتب به گلخونه های اطراف سر میزنه که ببینه این گرسنگی بزرگی که (هائه می) در رابطه با چیستی زندگی بهش گفته بوده، چطور به انجام میرسه. طبیعتاً چنین شخصی که تا حدودی روح نویسندگی داره و اتفاقا سکانس ماقبل پایانی هم ما در حال تایپ کردن میبینیمش، این امکان هم براش هست که واقعیت رو طور دیگه ببینه همونطور که ما با یک پایان غیر منتظره رو به رو بودیم.
سکانسی که (بن) و (جونگ سو) بعد از غروب آفتاب باهم صحبت میکردند رو بخاطر بیارید. (بن) چنان از این حس آتش زدن و اشاره به ضربان قلبش صحبت میکرد که (جونگ سو) به نظر هرگز این حس رو نداشته برای همین این حس براش قابل درک نبود. چیزی که (جونگ سو) بهش باور داشت این بود که عاشق شده و وقتی این حرف رو به (بن) میزنه، (بن) میخنده و انگار (جونگ سو) رو یه شخصیت ساده لوح تصور میکرده.
در کل هر شخص میتونه یه برداشت از این فیلم داشته باشه و درنظر داشته باشید این درحالی هست که ما به هر حال با یک سکانس پایانی طرف هستیم که این خلاقیت کارگردان رو میرسونه.
و آخرین نکته از سکانس پایانی، بعد از اینکه (جونگ سو)، (بن) رو به قتل رسوند، باز هم فیالبداهه لباس خودشو در اورد و برهنه تا ماشین خودش رفت. انگار بعد از انجام دادن اون کار، همه چیز خودشو از دست داده بود.
مرسی
بدون اسپویل!
یکی از سریال های موفق که از عنصر هیجان به شکل جدی تر و روایت گونه خاص استفاده میکنه.
درواقع هیجان این سریال یکی از نمونه های مثال زدنی برای آثار تلویزیونی هست. و مخاطب رو هم جذب میکنه.
La casa De Papel یا Money heist داستان گروهی از درواقع اشخاصی هستند که در کار های بخصوصی ماهر هستند و حالا با کمک شخصی به نام پروفسور دست به بزرگترین سرقت تاریخ میزنند.
ایده سریال واقعا جالبه و مارو یاد فیلم های قدیمی با محوریت سرقت میندازه.
این سریال به نظر یه فصل15 قسمتی بوده که نتفلیکس اونو خریده و خودش دوباره طی 2 فصل منتشر کرده.
فصل سوم به نظر 2019 میاد.
در کل حتما پیشنهاد میکنم تماشا کنید
مرسی
امتیاز 9 از 10
بدون اسپویل!
دروغ چرا. من هم تصورم از انیمه، انیمه هایی بود که کودکی میدیدم و همیشه هم ازشون بدم میومد.
ولی الان بعد از تماشای این سریال میتونم بگم انیمه یک ژانر منحصر به فرده و ویژگی هایی داره که مثلا سینما نداره. یا اگر در سینما باشه بسیار سخت و مشکل هست.
سریال به معنی واقعی خودش تونسته شخصیت پردازی هارو به نحو احسن انجام بده. علاوه بر اون، فضای تاریک و البته سرگرم کننده سریال، داستان هیجانی و البته عمیق بقیه ویژگی های خوب این انیمه هستن.
در داستان درواقع نویسنده در تلاش هست که در کنار ایجاد سرگرمی و داستان هیجانی، یکی از جریان های فکری که احتمالا بشه در تمام دنیا پیدا کرد رو نقد کنه. منطق حذف!!
حذف رقیب یا دشمن یا جنایتکار یا هرچیز دیگه. در اینجا ما با شخصیت اصلی داستان طرف هستیم که این منطق رو داره و برخلاف بقیه اینبار این فرصت بهش داده شده که این نظریه رو به واقعیت تبدیل کنه.
یکی از مهمترین سریال ها که حتما باید دید.
مرسی
امتیاز 5 از 10
بدون اسپویل!
دوستان در انتهای فیلم من متوجه شدم که این فیلم انگار قسمت دوم از یک سه گانه هست. البته اگر اشتباه نکنم قسمت اول Unbreakable هست با بازی بروس ویلیس و ساموئل جکسون.
و فیلم بعدی هم Glass هست که 2019 اکران میشه.
و اینکه با وجودی که من از ابتدای فیلم خوشم اومد و مقدمه نسبتا خوبی داشت، فیلم به شدت سردرگمه و اصلا نمیتونه بین روایت ها نسبتی ایجاد کنه. خصوصا نیمه دوم فیلم که اصلا اینقدر غیر منطقی و البته خنده دار شده بود که من دیگه ادامه ندادم و فقط رد شدم تا ببینم اخر فیلم چی میشه.
2 ساعت فیلمی که میتونست یکی از مهمترین فیلم های ژانر وحشت باشه، تبدیل شده به وقت تلف کردن و بازی با ایده های فیلم که نه درست بهشون پرداخته شده و نه نکته خاصی داره.
مرسی
فصل 1 - امتیاز 9 از 10
بدون اسپویل!
سریال Narcos که از سریالهای خوب نتفلیکس و در کل در سطح جهانی هست ، ایندفعه بعد از تموم شدن داستان ها در کلمبیا ، به مکزیک پرداخته و خوشبختانه سریال همچنان اون جذابیت ها و البته قصه گویی خودشو حفظ کرده.
Miguel Ángel Félix Gallardo یا به قول خودشون Félix Gallardo (اگرچه سابقه مواد مخدر در مکزیک سابقهی طولانی تری داره) ولی میشه گفت بعد از ایشون کارتل های مواد مخدر در مکزیک قوی تر ، با نفوذ تر و زیاد شدن. بازیگر این نقش DIEGO LUNA هست که خوشبختانه به قدری نقششو خوب ایفا میکنه که میشه ازش به عنوان کلاس بازیگری اسم برد.
یکی از مهمترین ویژگی کلی این مجموعه ها ، قصه گویی هست. سریال Narcos Mexico همچنان اون تم قصه پردازی که قبلا با مستندات در فصل های گذشته Narcos بهش پرداخته میشد رو داره اگرچه به نظر من نسب به سری قبلی کمتر وارد جزئیات شده. عنصر غافلگیری همچون سری گذشته در این سریال هست و در کل واسه شروع این فصل به نظرم شروع خوبی بود و امیدوارم که فصل های آینده با همین روند پیش بره.
مرسی
امتیاز 6 از 10
بدون اسپویل!
قبل از اینکه بخوام تجربه خودمو از دیدن این فیلم بگم، تاکید میکنم که این ژانر و خصوصا این فیلم، حس و حال و لذت دیدنش اینه که روی پرده سینما باشه و این تم تاریک جذابش مهر تاییدیه برای این حرف.
فیلم * First Man* ساخته *Damien Chazelle* که اگر اشتباه نکنم چهارمین فیلم از این کارگردان هست و بازیگر نقش اول فیلم*Ryan Gosling*هست که با همین کارگردان تجربه بازی در فیلم قبلی یعنی La La Land رو داره. این فیلم میشه گفت نقطه شروع تازه ای برای دیمین شزل نیست. فیلم کشش داستانی خصوصا این زمان طولانی رو نداره و اکثر زمان فیلم به چیزهای خارج از بحث (اصلی که سفر نیل آرمسترانگ و گروهش به ماه هست) پرداخته میشه. و به نظر من کاش این فیلم کاملا از ژانر بیوگرافی خارج میشد و به عملیات های فضایی ناسا به خوبی پرداخته میشد هر چند که این عملیات ها نقطه قوت این فیلم هستند و خصوصا کلوز آپ هایی که از نیل آرمسترانگ در فضاپیما ارائه میشه، میتونیم بگیم خلاقیت کارگردان هست که مخاطب رو با خودش همراه میکنه و دقیقا انگار ما جای آرمسترانگ به ماه سفر میکنیم.
موسیقی فیلم به شدت معمولی بود و اتفاقا از دیمین شزل با دو فیلم قبلیش که به نظر من موفق ترین آثار ژانر موزیکال هستن بعید بود.
شخصیت همسر نیل آرمسترانگ با بازی Claire Foy جالب بود باوجود اینکه دقیقا نمیدونم این تشنج و ناآرومی که توی خونه وجود داشت اول اینکه چرا به نمایش در اومد دوم اینکه اصلا چه مفهومی داشت که این هم نقطه ضعف بزرگ فیلم بود که تازه بیشتر از همه بهش پرداخته شد.
یکی دیگه از نقد هایی که به فیلم شد، نشون ندادن آرمسترانگ در حال گذاشتن پرچم آمریکا روی ماه هست که این هم خیلی عجیبه چون فیلم که کاملا عملیات هارو تاجایی که میشد با جزئیات نشون داد و تحریف عجیبی نداشت. یه عده گفتن شاید دیمین شزل چون میخواسته این دستاورد رو برای تمام انسان ها نشون بده این صحنه رو حذف کرد، باز هم به نظرم این حرف غلطه. ما توی این فیلم تاکید بر رسانه های امریکا و مسئولان آمریکایی داریم و حتی نمایی از کاخ سفید به نمایش در اومده که این ها خلاف این نظریه هستن.
در کل به نظرم فیلم ضعیفی بود و خصوصا از دیمین شزل بعید بود.
توقع خودتون رو پایین بیارید و فیلم رو تماشا کنید امیدوارم لذت ببرید.
مرسی
متیاز 9 از 10
از اونجایی که من از "برادران کوئن" فقط دو فیلم "No Country for Old Men " و "The Big Lebowski" رو دیدم ، جدا از اینکه برای شناختن دیدگاهشون و فرم فیلم سازیشون باید همه آثار قدیم و جدیدشون رو از لیست در اورد و تماشا کرد ، میتونم بگم تکنیک فیلمسازی و نویسندگی منحصر به فردی دارن.
ما توی "The Ballad of Buster Scruggs" با شش داستان مجزا (البته در ظاهر) طرف هستیم. به نظر من این ایده که چرا این داستانها به سریال تبدیل نشدن رو میتونیم راجع بهش صحبت کنیم (گرچه خودم نظر بخصوصی دارم).
برای اینکه اسپویل نشه فقط میتونم بگم که این شش داستان جدا از اینکه همه در فضای وسترن و آنتولوژی ساخته شده ، به لحاظ ادبی در بطن هر داستان به یک یا چند مفهوم اساسی اشاره میکنه و به نظرم ژانر وسترن (این دنیای وحشی و غیر قابل پیشبینی) به شدت به مفهوم سازی کمک کرده.
موسیقی ، داستان ها و مناظر زیبای فیلم همه با هم مجموعه ای ارزشمند رو بوجود اوردن. به پیشنهاد میکنم تماشا کنید و البته ناگفته نمونه این فیلم بیشتر برای مدیوم نتفلیکس ساخته شده و جا داره برای سال های آینده برای نتفلیکس یک مفهوم جدید سینمایی تعریف کنیم چرا که الآن دیگه میشه گفت یک سینمای جداست( و البته جذاب!)
فصل 1: امتیاز 10 از 10
فصل 2: امتیاز 10 از 10
فصل 3: امتیاز 9 از 10
فصل 4: امتیاز 9 از 10
فصل 5: امتیاز 8 از 10
فصل 6 و پایانی: امتیاز 6 از 10
-------------
بدون اسپویل!
سریال "House of cards" به فارسی "خانه پوشالی" یکی از مهمترین سریال های این دهه هست و قطعا در آینده برداشت ها و الگوپذیری زیادی از این مجموعه خواهد شد. سریال برای "نتفلیکس" به عنوان اولین سریال اختصاصی این شبکه ، بیشترین اهمیت رو داره و در سال های اخیر خانه پوشالی نقش پاشنه آشیل رو داشت.
خانه پوشالی که برگرفته از مینی سریال سال 1990 ساخت انگلستان هست ، داستان شخصیتی هست به اسم فرانک آندروود با بازی خارقالعاده "کوین اسپیسی" این شخص برای رسیدن به قدرت بیشتر در مجلس ، کاخ سفید و هر ارگان دیگه مثل شرکت های خصوصی ، توانایی دست زدن به هر عملی داره.
این شخصیت بر پایه اندیشه های "ماکیاول"ـی ساخته شده و نکته مهمی که راجعبهش هست ، نوع شخصیت پردازی این مجموعه است خصوصا شخصیت فرانک آندروود. صحنه ابتدایی شروع سریال از تصادف یک خودرو با سگ همسایه شروع میشه و اینجاست که آندروود وارد میشه و رو به دوربین(ما) شروع میکنه به تعریف کردن از ویژگی های خودش. نقطه قوت سریال ، لحظاتی هست که فرانک با ما صحبت میکنه. مثلا اگر در جمعی شخصیت های سیاسی باشن و فرانک به همراه همسرش لبخند زنان و خوش رو با دیگران معاشرت میکنه ، یهو رو به دوربین میکنه و از وقاحت این جماعت صحبت میکنه و البته از قصد و نیت خودش.
ماکیاولیسم این توانایی رو به علاقهمندان این مکتب میده که " هدف وسیله را توجیه میکند" . البته باید بگیم این سریال تنها برپایه ماکیاولیسم نیست بلکه از شخصیت های سیاسی هم بهره گرفته. کسانی مثل وینستون چرچیل ، نیکسون و البته شباهت قابل تامل به کلینتون.
دنیای "خانه پوشالی" مثل اکثر سریال های مشابه ، آمریکایی هست. به هر حال ما خاورمیانهای ها با سیستم سیاسی کشور های غربی بخصوص آمریکا یا آشنایی بسیار کم داریم یا اصلا نداریم. اما سریال تا جای ممکن تونسته بسیاری از مسائل رو پالایش کنه و با داستانی جذاب و البته هیجانی ادامه بده.
رسانه ، شرکت های خصوصی و با نفوذ ، بازی با سیاستمداران ، نفوذ روی نمایندگان ، باج گیری و حتی قتل سیاسی ، اینها پله های ترقی فرانک به قدرت هستن.و چیزی که سریال سعی به بیانش داره ، ساده بودن مردم و البته بی کفایتی بسیاری از کسانی هست که در این سیستم کثیف فعالیت میکنن.
و بله این سریال بیشتر تم تاریک داره ولی با چنان داستان جذاب و پیچیده و البته قابل فهم سعی به پیش بردن اهداف داره و به نظر من سریال یک سر و گردن از بقیه سریال های ژانر سیاسی بالاتره.
هیجان سریال با توجه به ژانر ، به شدت قابل تحسین هست. که چطور هر قسمت حتی کم ارزش ترین ها ، هیجان داره و به نظر من این هم ویژگی هست که باید خانه پوشالی رو با دقت دید و لذت برد.
در آخر هم راجعبه فصل 6م و پایانی بگم بخاطر رسوایی هایی که برای "کوین اسپیسی" افشاگری شد ، حضور این بازیگر در فصل آخر به طور کل منتفی شد و حتی نتفلیکس حاضر نشد تصویر یا صدای این بازیگر رو قرار بده. و فصل آخر هم همونطور که امتیاز دادم تنها اسم سریال رو یدک میکشید وگرنه به نظر من
محتواش به فصل های فوق العاده قبل پشت کرد و البته این از اول بخاطر حضور نداشتن شخصیت فرانک ، قابل پیشبینی بود.
و "House of cards" شاهکاری بود که بخوبی تموم نشد ولی ارزش سریال همچنان به عنوان یکی از مهمترین سریال های این دهه محفوظه.
مرسی
امتیاز 8 از 10
کمی تا قسمتی اسپویل!!!
بالاخره بعد از 14 سال از انتشار قسمت اول ، حالا بعد از مدتها انتظار، قسمت دوم رو تماشا کردم.
میتونم بگم که استودیو پیکسار یکی از بهترین ، یا شاید بهترین استودیو انیمیشن سازی در هالیوود یا دنیا بود. بود! دقیقا شرح حال این استودیو هست که الآن زیر سلطه دیزنی فعالیت میکنه.
اول قبل از اینکه شروع کنم بگم مخاطب این انیمشن خصوصا این قسمت ،کودکان خردسال هست .در واقع اگر شما 14 سال پیش قسمت اول رو دیده باشید و با نگاه به اینکه با بهترین انیمیشن روبه رو هستید قطعا بعد از اتمام ، ناامید میشید.
قسمت دوم دقیقا از همونجا شروع میشه که قسمت اول به اتمام رسیده و ما حدود 2 ساعت در دنیای شگفت انگیزان سیر میکنیم.
در قسمت دوم ما با تلاش اشخاصی برای دوباره برگرداندن قهرمانان و کنش بیشتر خانواده آقای شگفت انگیز با همدیگه هستیم. دقیقا برخلاف قسمت اول که مرد خانواده برای فرار از روزمرگی و تکراری بودن زندگی خودش، با گروهی همکاری میکنه و فعالیت قهرمانانه که توسط دولت و مردم ممنوع شده رو از سر میگیره ، در قسمت دوم این زن خانواده اس که این نقش رو برعهده میگیره. ولی با نگاهی جدید و تلاش برای نشان دادن ذات واقعی قهرمانی به مردم. و اتفاقاتی که بعد می اوفته دقیقا همون اتفاقات قسمت اول هست و این قسمت جز الگو گیری از قسمت اول چیز جدیدی برای گفتن نداشت و درواقع شما(که شیفته قسمت اول هستید مثل من) میتونید پرونده شگفت انگیزان رو بعد از قسمت اول ببندید! چرا که قسمت دوم بیشتر بخاطر تجاری بودن ساخته شده و انصافا هم در باکس آفیس موفق بوده و مشخص هست که بسیاری از مردم از این قسمت لذت بردن.
البته از حق نگذریم کارگردانی Brad Bird به اندازه قسمت اول تحسین برانگیز بود و طبیعتا بعد از 14 سال ، قسمت دوم از جلوه های قوی تر و خلاقتری برخورداره.
اول صحبتم راجعبه پیکسار و دیزنی گفتم چون متاسفانه دیزنی خیلی علاقه خاصی به بازسازی فیلم ها و انیمیشن های موفق گذشته خودش داره و به نظر من اینکار تنها بخاطر تجاری بودن و نداشتن حرفی تازه برای گفتن کمپانی دیزنی هست و شگفت انگیزان قسمت دوم بیشترین ضربه رو از این موضوع خورده و شاید اگر پیکسار امروز جزوی از دیزنی نبود و فضای رقابتی بین استودیو ها حاکم بود ، میتونستیم شاهد جدیدترین و بهترین انیمیشن ها از این استودیو باشیم.
آخرین ویژگی هم که برای ما ایرانیا خیلی خاطره انگیزه ، دوبله قسمت اول هست که خصوصا برای ما ، بخش جدانشدنی از انیمیشن هست. و خوشحالم که قسمت دوم بعد از سالها دوباره با همون گویندگان قسمت اول دوبله شد و حتما حتما پیشنهاد میکنم ( با وجودی که مخالف دوبله هستم) این قسمت رو با دوبله ببینید.
فدا