یک پرستار بچه به نام گِرتا ایوانز در خانه ی یک زوج میانسالِ انگلیسی استخدام می شود تا از پسربچه ی آنها نگه داری کند. این پسربچه در واقع عروسکی در اندازه ی واقعی و جانشین پسری است که بیست سال پیش از دست داده اند. اما این تازه شروع ماجرای فیلم ترسناک «پسر» است. چراکه گِرتا با شکستن قانون های سخت خانه و مجموعه ای از اتفاقات ترسناک ، پِی می برد که این عروسک زنده است و ...
«استو» در یک روز عادی برای زنگ زدن به دختری که بدون اطلاع همسرش با او رابطه دارد، وارد باجه تلفن میشود اما زمانی که میخواهد خارج شود مردی به او زنگ زده و او را تهدید میکند که اگر از باجه خارج شود اورا با اسلحه ی دوربین دار خواهد کشت…
داستان در مورد یک کارآگاه است که باید یک قاتل زنجیره ای که قتل های وحشتناکی انجام داده است را شناسایی کند...
بوکسوری به نام بیلی امیدوار است که یک مربی به نام تیک ویلیس به او تمرین دهد و کمک کند که به زندگی برگردد. او اخیرا همسرش را در حادثه رانندگی از دست داده و دخترش از جانب دولت تحت مراقبت از کودکان است...
در سیاتل یک کاراگاه زبده و استاد دانشگاه تهدید به مرگ میشود. او فقط ۸۸ دقیقه وقت دارد معما را حل کند...
اول ژانویه ی 1900 کودک شیرخواره ای روی عرشه ی کشتی مسافری «ویرجینین» که به سوی امریکا در حرکت است، پیدا می شود. بچه که اسم «هزار و نهصد» رویش گذاشته شده در همان کشتی بزرگ می شود و در جوانی (رات) به شهرت می رسد. او پیانیست غریبی است که هرگز پا بر خشکی نگذاشته است…
سان هووا (لی سئونگ یئون ) جوانی درون گرا است که در خانه افرادی که در آنجا حضور ندارند به طور موقت زندگی میکند و چند روز یکبار مکان خود را عوض میکند. دو اتفاق مسیر زندگی او را عوض میکند. یکی رفتن به خانه ای که زن جوانی به همراه شوهر بداخلاقش زندگی میکند و سان هووا عاشق او میشود. و دیگری رفتن به خانه ای که پیرمردی که به دور از فرزندانش زندگی را بدرود گفته است که ایم قضیه باعث دستگیری او میشود …
سوء قصدی به رئیس جمهور آمریکا رخ می دهد و این فیلم از دیدگاهای متفاوت آن را نمایش می دهد …
«نورمن اسپنسر» (فورد)، محقق علمی دانشگاه، روز به روز بیش تر نگران همسرش، «کلر» (فایفر) می شود. «کلر» ادعا می کند در داخل و اطراف خانه شان، در نزدیکی دریاچه ی ورمانت، صداهایی می شنود و منظره های خوفناکی مثل تصویر صورت یک زن جوان را در آب مشاهده می کند…
یک تیم 3 نفره متشکل از ماموران سازمان اطلاعات موساد در سال 1965 موفق می شوند تا یک جنایتکار نازی به نام دیتر ووگل که مرتکب جنایات فراوانی شده را سرنگون کنند. این موفقیت باعث شهرت این تیم عملیاتی می شود و به نظر می رسد همه چیز به خوبی و خوشی به پایان رسیده باشد اما 3 دهه بعد از این عملیات، مقاله ایی چاپ می شود که در آن اشاره شده که دیتر ووگل زنده است و قصد دارد تا جنایاتش را از سر بگیرد. 3 مامور مخفی موساد که در حال حاضر بازنشسته شده اند به این مقاله مشکوک شده و تصمیم می گیرند تا قضیه را پیگیری کنند اما …