سن فرانسيسکو. «دانيل هيلارد» (ويليامز) که همسرش، «ميراندا» (فيلد) از او جدا شده، فقط اجازه دارد که روزهاي شنبه بچه هايش را ببيند. او خيلي زود به اين نتيجه مي رسد که براي حضور بيشتر در کنار بچه ها، بايد خود را به شکل يک خدمتکار زن درآورد و به استخدام در همسرش دربيايد...
ملوين يودال (نيکلسن)، نويسنده ي داستان هاي عاشقانه، مردي است سخت وسواسي، بي حوصله و کج خلق. زندگي او از اين رو به آن رو مي شود چرا که از يک طرف همسايه اش در بيمارستان بستري شده و او ناگزير به نگه داري از سگ او شده است. و از طرف ديگر بايد به حل مشکلات «کارول» (هانت) پيشخدمت کافه اي که او بدان رفت و آمد دارد، کمک کند. «کارول» طاقت تحمل «ملوين» را دارد و «ملوين» نيز به «کارول» بي علاقه نيست...
در سال 1933 تهیه کننده ای جاه طلب بازیگران و خدمه یک کشتی را متقاعد می کند که برای فیلمبرداری به جزیره جمجمه بروند. در آنجا آنها با کونگ، میمون غول پیکری برخورد می کنند که در همان ابتدا عاشق بازیگر اصلی، آن درو، می شود…
این فیلم داستان واقعی مدیر یک تیم ورزشی به نام «بیلی بین» (برد پیت) را روایت می کند. بیلی بین کسی بود که موفق شد با بودجه ای اندک و تنها با استفاده از قوانین غیرعرفی بازی بیسبال، رقیبان بزرگ و ثروتمند خود را شکست دهد...
مبنی بر داستانی واقعی و پر هیجان از زندگی "فرانک لوکاس" کسی که در تکه ای جدا افتاده در شمال کالیفرنیا بزگ شد ،جایی که نژاد پرستی به اوج خود می رسید ! وضعیت آن منطقه به حدی بد بود که پسر عمویش را که مثل خود او سیاه پوست بود فقط به خاطر دید زدن یک دختر سفید پوست به گلوله بستند !. فرانک لوکاس به مدارکی دست یافت که به موجب آن متوجه شد که یک پلیس فاسد از اداره ی پلیس اقدام به واردات مواد مخدر و هروئین به "هارلم" ، جایی در منهتن می کرد ! این اقدام او برای معتاد کردن سیاه پوستان و از بین بردن آنان بود ! لوکاس با کمک گروهی از دوستانش سعی در افشا کردن اعمالی که این پلیس فاسد بر ضد سیاه پوستان انجام می داد می کند . . . !؟