بعد از جنگ های داخلی امریکا برای تحویل یک فرد اعدامی جایزه ای گذاشته اند. حال فردی تصمیم به تحویل دادن مرد تحت تعقیب به کلانتر شهری دیگر می گیرد که در بین راه از سمت تعدادی راهزن و مزدور مورد حمله قرار میگیرد و از دست آنها به یک فروشگاه لباس در روستایی نزدیک پناه می برد و حالا باید هم از جان خود و هم از جان محکومی که در اختیارش است محافظت کند...
پس از اینکه حافظه توماس پاک می شود، وی خود را به عنوان یکی از اعضای گروهی می بیند که در مارپیچی گرفتار شده اند و باید به کمک دیگر اعضا راه فرار خود از وضعیت کنونی را هموار کنند اما...
«سیاه مو»: یک سامورایی (میکونی) همسر وفادار (آراتاما) خود را ترک می کند تا با زن دیگری (واتانابه) ازدواج کند… «هوئیچی بی گوش» شبی روح یک سامورایی نزد پسر نوازنده ی نابینایی (کاتسوئو ناکامورا) می آید و از او می خواهد تا برای حاکم خردسال مرده ای آواز بخواند…«یک فنجان چای»: «کانایی سامورایی» (گانمون ناکامورا) مشغول نوشیدن چای عصرانه اش است، که تصویر یک سامورایی دیگررا در فنجان چای خود می بیند… «زن برفی»: دو مرد هیزم شکن (ناکادایی و اوکادا) در برف و بوران در کلبه ای خالی پناه می گیرند. ناگهان، زنی (کیشی) از غیب می رسد و حادثه های عجیبی اتفاق می افتد…
زمانی که قلمرو مایا با زوال روبرو میشود، بزرگان تنها راه چاره را ساختن معابد بیشتر و قربانی کردن انسان ها می دانند. «جاگوار پا» مرد جوانی است که برای قربانی شدن برگزیده شده، اما می گریزد و اکنون او باید برای زنده ماندن و نجات خانواده اش بجنگد…