یک جراح با استعداد اما متکبر و مغرور که پس از حادثه ای ناگوار شغلش را از دست می دهد، راه تازه ای را پیش روی زندگی اش می بیند. او توسط یک جادوگر آموزش می بیند تا از دنیا در برابر افراد شرور محافظت کند...
هواداران شخصیت کامیک «استرنج» خوشحال باشید! سرانجام قهرمان شما فرصت حضور در دنیای سینمایی مارول و همچنین شانس داشتن دنبالههای دیگری را پیدا کرد.
شیطنتهایی که ما در مجموعهی «پیشتازان فضا» اثر «جی.جی آبرامز» و سری «ایکس من» دیدیم، ممکن است اکنون برای خط مشی اصلی مارول مشکلساز باشند. به هرحال سوای پیامدهای آینده، «دکتر استرنج» یک داستان استاندارد را با زیرکی کافی برای بیینده تعریف کرده و او را تا پایان علاقهمند نگه میدارد.
همچنین یک داستان اصیل در میان آثار ابرقهرمانی دارد که صدالبته به رسم سلسله آثار دیگر این ژانر، الزاما مجبور به رعایت عناصری خاص شدهاست. فیلم وظیفهی شرح چگونگی تبدیل شخصیت اصلی(«شرلوک» سرشناس این روزها «بندیکت کامبربچ») به یک استاد هنرهای مرموز را به عهده دارد که همین موجب کمکاری عامدانهی آن در سایر قسمتها شدهاست.
«کایسلیوس (مدس میکلسون)» ضدقهرمان فیلم با آن سایهی چشم بنفش، چندان تهدیدآمیز به نظر نمیرسد. او بیشتر به یک عاشق موسیقی راک افسونگر شباهت دارد تا یک شخصیت شرور. من بیشتر به رئیسِ کایسلیوس، «دورمامو» (که باز هم کامبربچ آن را بر عهده داشته، تجربهای دونقشی همانند سهگانهی هابیت) جذب شدم که حضور پرزرق و برقش با جلوههای ویژهی بسیار، تداعیگر به تصویر کشیدن دیگر ضدقهرمان مارول، «گالاکتوس»(البته اگر بتواند دوباره حق نمایش آن را از فاکس بخرد)بود. «دورمامو» فرصت خودنمایی چندانی ندارد اما همین رویارویی اندک او با استرنج، تازه و جذاب است (حداقل نسبت به تقابل سایر ابرقهرمان/ضدقهرمانهای دیگر).
فیلم مملو از جلوههای ویژهی غلیظ است. در برخی موارد صحنهها خیرهکننده و جذاب به تصویر کشیده میشوند، اما به علت کامپیوتریبودن آنها ممکن است با نظریهی زیرکانهی کنترل واقعیت در تضاد باشد. احتمالا تحت تاثیر «تلقین» نولان است، با این حال غیرواقعی بودن دنیای کامپیوتری فیلمهای «ترون» را نیز تداعی میکند. همچنین این صحنهها به خلق یکی از مبتکرانهترین تعقیبوگریزهای سینمایی اخیر کمک کرده که در آن شخصیتها از طریق یک چشمانداز طراحی شده اند.
یکی از دلایل کارایی «دکتر استرنج»، عزت بخشیدن به این داستان معمولی به وسیلهی استفاده ازکادر بازیگری برجسته میباشد. آیا یک برنده و سه نامزد اسکار کافی نیست؟ انتظار بازیگری همچون مارلون براندو یا آنتونی هاپکینز را از آنها نداریم! آنها برای نقش خود زحمت کشیدهاند؛ خصوصا «کامبربچ» که نقشش در اینجا بسیار بهتر از نقش «خان» در فیلم «پیشتازان فضا به سوی تاریکی» بود. تنها هنرمندی که نتوانست خود را به طور شایستهای نشان دهد، «ریچل مکآدامز» بود چون فیلمنامه فرصت کافی برای درخشش را به این بازیگر نداده بود.
دکتر استرنج» ایدههایی دربارهی تقاطع جادو و علم آینده ارائه میدهد. بسیاری از مفاهیم دربارهی ابعاد چندگانه و سفر در زمان، جزو مباحث روز علمی هستند و فیلم این احتمال را مطرح میکند که پیشرفتهای آینده در تکنولوژی، شاید از تاثیرات جادو باشد. آیا دکتر استرنج یک جادوگر قهّار است یا صرفا یک استاد مکانیک کوانتوم که استفاده از آن را به حد اعلی رسانده؟
ظاهرا، کارگردان فیلم «دریکسون» علاقهی شدیدی به کاراکتر دکتر استرنج دارد که از رفتارش هم مشخص است. اگرچه به پای ابرقهرمانِ در اوجِ سال 2016 یعنی ددپول نمیرسد، اما مسلما از دو افتضاح وارنر/دیسی و حتی از «کاپیتان آمریکا: جنگ داخلی» چند پله بالاتر است. فیلم میداند که چه وقت باید جدی باشد و البته لحظات کمدی نیز دارد که وصلهشده به فیلم یا مصنوعی به نظر نمیرسند. ارجاعی به انتقامجویان وجود دارد ولی حضور چندانی ندارند و دکتر استرنج میتواند بدون دخالت اضافی، به نمایش کامل شخصیت خود بپردازد. در نهایت، اگرچه تمام استعارات لازم ابرقهرمانی در این فیلم وجود دارد اما بازیگری، لحن و جلوههای ویژه آن را از کسلکننده بودن میرهاند. این فیلم بلوکِ ساختاری محکمی برای بنیاد قلعهی ابرقهرمانی مارول است.
دکتر استیون استرینج (بندیکت کامبربچ) یک جراح مشهور مغز و اعصاب است، او نمونه هایی را بررسی می کند که کمتر دکتری در جهان جرات انجام آن را دارد. متاسفانه انگیزه ی استرینج برای درمان تومورهای وخیم مغزی بیشتر شهرت و آینده ی خود است تا ارزش نجات جان انسان ها، در حالی که او با سرعت در حین عبور از یک جاده ی کوهستانی است و توسط مورد پزشکی بعدی که باید قبول کند، سرگرم شده است، برخورد عجیبی با ماشین دیگری باعث پرتاب شدن او به پایین تپه می شود. بعد از گذشت چند ماه و پیاده سازی روش های مختلف روی استرینج آسیب وارده به او آن قدر شدید است که دکتر دیگر قادر به انجام عمل جراحی نیست و حتی هنوز هم اختلالات عصبی در انگشتان خود حس می کند.
در تلاش برای احیای دست خود و بازگشت به کارش، استرینج به مکانی مرموز و معرف به شفابخشی به نام کمر تاج در نپال سفر می کند. در آن جا استرینج به این نکته پی می برد که از سیاره ی زمین برای قرن ها توسط یک جامعه ی سری از جادوگران محافظت شده است و آنها برای مدت ها مسئول دفاع از طبیعت و قوانین آن و جلوگیری از تهدیدهای طبیعی بوده اند. به رهبری یک جادوگر باستانی (تیلدا سوینتون) و راهنمایی های یک جادوگر به نام بارون موردو (چیوتل اجیوفور)، استرینج به یک فرد قدرتمند با مهارت های جادویی تبدیل می شود، اما وقتی که یکی از دشمنان قدیمی کمر تاج برای انتقام برمی گردد، استرینج باید تصمیم بگیرد تا از این قدرت برای بهبود خود و بازگشت به زندگی سابقش استفاده کند یا یک گام فراتر بردارد و با از خودگذشتگی به یک قهرمان تبدیل شود.
دکتر استرینج یکی از ۱۳ فیلم موفق دنیای مارول می باشد، این فیلم علاوه بر اینکه به خوبی جایگاه خود را در بین فیلم های ماورل به اثبات رساند، توانست یک زیر ژانر سینمایی جدیدی برای مارول ایجاد کند. در حالی که فیلم دکتر استرینج (Doctor Strange) از تمام جوانب از قواعد مارول پیروی می کرد، از جمله داستان و کاراکترهای آن، کارگردان فیلم اسکات دریکسون (کارگردان فیلم Sinister) تجربه ی ساخت یک عنوان پرفروش را با این فیلم پشت سر گذاشت.
اگرچه اکثر فیلم ها مارول بطور تفکیک ناپذیری به هم نزدیک هستند، اما دکتر استرینج در جبهه ی دیگری و با فاصله از رویدادهای انتقام جویان رخ می دهد. در فیلم لحظات لذت بخش و ماجراجویی های رضایت مندانه ای وجود دارد که حتی باعث می شود تا طرفداران به جای انتظار برای Avengers: Infinity War منتظر Doctor Strange 2 باشند و از این مسائل می توان نتیجه گرفت که دریکسون که بیشتر فیلم سازی توانا در ژانر ترسناک است، با دکتر استرینج حضور موفقی در دنیای سینمایی مارول داشته است.
از بسیاری از جهات دکتر استرینج یک عنوان متفاوت در دنیای سینمایی مارول است، با تمام نقاط ضعف و قوت آن، دریکسون سعی داشته تا ضمن پیروی از مارول مقداری از محدودیت های آنها را نیز نادیده بگیرد و به گسترش ژانر فیلم کمک کند. اگرچه نمی توان گفت که دکتر استرینج جذاب ترین داستان را در بین فیلم های ماورل به خود اختصاص می دهد، اما مطمئنا این فیلم از لحاط جلوه های ویژه یکی از بهترین فیلم های استودیو است. بازتاب رنگارنگی از دنیای واقعی، مانند فیلم Inception کریستوفر نولان، جادوها و مسائل این چنینی همه به جلوه های تصویری ناب فیلم کمک شایانی داشته اند.
بخاطر داستان دکتر استرینج، این فیلم مجبور است به معرفی استیون استرینج و توانایی های او بپردازد. بخاطر این مسئله جای کافی برای معرفی بازیگران مکملی چون موردو (چیوتل اجیوفور)، کریستین پالمر (راشل مک آدامز) و وانگ (بندیکت وانگ) وجود ندارد. کیسیلسوس/ Kaecilius (مدس میکلسن) به عنوان نقش منفی فیلم و در تقابل با دکتر استرینج نیز حضور قانع کننده ای داشته است و می توان گفت که در حد نقش خود مورد رضایت قرار گرفته است. از جمله نقش های تاثیر گذار در فیلم می توان به جادوگر باستانی با بازی تیلدا سوینتون اشاره کرد، فیلم را بدون دکتر استرینج در نظر بگیریم تیلدا که نقش آموزش دهنده ی استرینج را داشت، یکی از کاراکترهای جالب و خوب فیلم می باشد.
مهمتر از همه بندیکت کامبربچ، حضور برجسته ای در نقش دکتر استرینج داشت، اگرچه موضوعات فیلم پیرامون یک داستان نرمال از دنیای سینمایی مارول رخ می دهد، اما کامبربچ این قدر خوب در فیلم ظاهر شد که یکی از بهترین کاراکترهای مستقل مارول را به دنیا معرفی کرد.
در انتها می توان گفت که بازی خوب بندیکت کامبربچ، کارگردانی هوشمندانه دیکرسون و داستان رضایت بخش فیلم باعث شده است تا فیلم دکتر استرینج (Doctor Strange) به عنوانی مورد علاقه برای طرفداران، به ویژه ی آنهایی که از موضوعاتی مثل فیلم انتقام جویان خسته شده اند، تبدیل شود و شروع کننده ی یک داستان و حرکت جدید در دنیای سینمایی مارول باشد. (دکتر استرینج در قالب یک فیلم ۱۱۵ دقیقه ای با رده ی سنی ۱۳+ و ژانر اکشن/علمی-تخیلی اکران شد.)