پاپی متوجه میشود که برانچ زمانی عضو یک گروه پسرانه به نام بروزن بود که با برادرانش فلوید، جان دوری، اسپراس و کلی تشکیل شده بود. اما زمانی که فلوید ربوده میشود، برانچ و پاپی برای متحد کردن برادران دیگر و نجات فلوید به سفری میروند...
در حین جستجوی پادشاه گمشده خود، کورو و نکو، عضو قبیله قرمز، آنا کوشینا و شیرو را دیدند که توسط قبیله سبز مرموز تعقیب می شدند. قبیله های نقره ای و قرمز برای محافظت از شیرو و آنا از این تهدید جدید، متحد شدند.
سازمان چالدی برای جلوگیری از نابودی جهان، باید با معبد بزرگ سلیمان مقابله کند. این معبد، که با قدرت جادویی بیسابقهای مسلح شده است، یک تهدید جدی برای جهان محسوب میشود....
پسری به نام یوتا حافظه خود را از دست داده است، اما مدام در دفترچهاش نقاشیهایی از گریدمن میکشد و بعد آنها را پاک میکند. او تصمیم میگیرد به ریکا ابراز عشق کند، اما دنیای آرام آنها با یک غرش فرو میریزد...
بر اساس کتاب "خرگوش مخملی" اثر مارجری ویلیامز ، داستان پسری به نام ویلیام که برای کریسمس یک خرگوش مخملی جدید دریافت می کند. خرگوش مخملی خیلی زود به بهترین دوست ویلیام تبدیل می شود و با هم دنیایی از جادو را کشف می کنند. عشق بی قید و شرط ویلیام به خرگوش مخملی باعث می شود که خرگوش به یک خرگوش واقعی تبدیل شود...
«مايکل جوردن» (جوردن)، ستاره ي بسکت بال، قهرماني بازنشسته است که مي خواهد توانايي اش را در بيس بال بيازمايد، اما در اين زمينه اصلا موفق نيست. در همين احوال دارودسته ي شخصيت هاي کارتوني کمپاني برادران وارنر به سرپرستي «باگزباني» را مهاجمان فضايي به نام «نردلوک ها» مي ربايند. از فيلم «جوردن» تقاضا مي شود براي کمک به ميدان بيايد.
در پایان نفسگیر مجموعه شاهزاده خانم قو، دریک متوجه میشود که پدرش به داشتن معاملات با دزدان متهم شده است. او و اودتا برای اثبات بیگناهی پدر دریک، مجبور میشوند مخفی شوند...
چهار برادر لاکپشت که زندگی خود را صرف یادگیری نینجوتسو کردهاند، پس از سالها پناهگرفتن از دنیای انسانها در فاضلابهای شهر نیویورک، راهی سطح شهر میشوند تا به عنوان نوجوانان عادی پذیرفته شوند؛ دوست جدیدشان اپریل اونیل به آنها کمک میکند تا با یک سندیکای جنایتکار و ارتشی از جهشیافتهها مقابله کنند...
شاهزاده باربارا مخفیانه عاشق پرنس ادوارد است. هنگامی که یک راسو که کارمندی آب زیرکاه می باشد، از پادشاه می خواهد که او با باربارا ازدواج کند، باربرا فرار می کند...
در ساحل جرسی، یک خرچنگ زمینی اهل شهر و یک خرچنگ دریایی توریست عاشق هم میشود. اما دوستان و خانوادههایشان با این رابطه مخالف هستند. یک طوفان این دو را از خانه دور می کند و عشقشان آنها را به یک ماجراجویی میکشاند...
داستان در مورد یک گنجشک یتیم به نام "ریچارد" می باشد که توسط لک لک ها بزرگ شده است. با اینکه همه میدانند او یک گنجشک است، اما خود "ریچارد" اصرار دارد که لک لک بودنش را به بقیه ثابت کند. تا اینکه وقت مهاجرت خانواده لک لکی او فرا میرسد و ریچارد که یک مرغ مهاجر نیست مجبور می شود تنها در جنگل بماند و با هویت واقعی اش روبرو شود...
زمانی که صاحب مزرعه اقدام به ترک مزرعه اش می کند، حیوانات مزرعه شروع می کنند به بازی کردن و آواز خواندن و رقصیدن. اما اوضاع نمی تواند تا ابد به همین شکل ادامه یابد. نهایتا کسی باید پا پیش بگذارد و امورات مزرعه را در غیاب صاحبش اداره کند...
ریچارد، یک لکلک، که در زمستان در یک دریاچه بزرگ در شمال آفریقا اقامت دارد، از اینکه به او اجازه داده نمیشود که دستهی لکلکها را به خانه رهبری کند، عصبانی میشود. او به سفری مستقل میرود و در طول مسیر با خطرات و ماجراجوییهای زیادی روبرو میشود...
یک شهاب سنگ جادویی درشهر ماجراجویی سقوط می کند و به توله های "سگهای نگهبان"قدرت های خارق العاده می دهد . آنها اکنون به "توله های قدرتمند" تبدیل شده اند و از این قدرت ها برای کمک به مردم استفاده می کنند...